دستام
دستامو گرفت و گفت چقدر دستات تغییر کرده؟
خودمو کنترل کردم و فقط لبخندی زدم....
تو دلم گریه کردمو دم گوشش گفتم:
بی معرفت !
دستای من تغییر نکرده... دستات به دستای اون عادت کرده...
http://www.vechat3.ir/chatدستامو گرفت و گفت چقدر دستات تغییر کرده؟
خودمو کنترل کردم و فقط لبخندی زدم....
تو دلم گریه کردمو دم گوشش گفتم:
بی معرفت !
دستای من تغییر نکرده... دستات به دستای اون عادت کرده...
http://www.vechat3.ir/chatچه سخت است در جمع بودن ولی در گوشه ای تنها نشستن
به چشم دیگران چون کوه بودن ولی در خود به آرامی شکستن...
ميگن سه موقع دعا برآورده ميشه:
يکي وقت غروب
يکي زير بارون
يکيم وقتي دلي ميشکنه
من وقت غروب زير بارون با دلي شکسته دعا کردم خدايا هيچ دلي نشکنه....
هـنــــوز هــــــم از بـــــازے ڪــــلاغ پــــــر مـــــے تــــــرســـــم . . .
مــــے تـــــرســــــم ڪــــــــﮧ بــگــــــویـــــــم رفــــــاقـــــت . . .
آروم بــگـــــــویـــــــے پـــــــــر
چه بگویم سحرت خیر؟ تو خودت صبح جهانی
من شیدا چه بگویم؟ که تو، هم این و هم آنی
به که گویم که دل از آتش هجر تو بسوخت؟
شدهای قاتل دل؛ حیف ندانی که ندانی
همه شب سجده برآرم که بیایی تو به خوابم
و در آن خواب بمیرم که تو آیی و بمانی
چه نویسم که قلم شرم کند از دل ریش ام
بنویسم ولی افسوس نخوانی که نخوانی!
من و تو اسوه ی عالم شده ایم باب تفاهم
که من ام غرق تو و تو به تمنای کسانی
به گمانم شده ای کافر و ترسا شده ای
کآیتی از دل شیدای مسلمان تو نخوانی
بشنو "صبح بخیر" از من درویش و برو
که اگر هم تو بمانی غم ما را نتوانی
لــبــخــنــد بـــزن…!
عـــکــاس مـــدام ایــن جــمـــلــه را تــکـــرار مـــی کــنـــد…
اصـــلا بــرایـــش مـــهـــم نــیـــســـت،کـــه در وجـــودتــ…
حــتـــی یـــک بــهــانــه بــرای لــبــخــنـــد نــیـــســـتــــ…
به هوای قلب من آمدی و گفتی عاشقی ،اما اینک هوای قلبم را نداری
به عشق بودنم آمدی و گفتی عاشقم هستی ، گفتی مثل دیگران بی وفا
نیستی و تا آخرش با من هستی
اینک نه وفا را میبینم و نه محبتی از تو
حالا تنها خودم را میبینم و چشمهای خیسم را ، اینک تنها قلبی شکسته را
در سینه حس میکنم که
آمدی و یک یادگاری تلخ در قلبم گذاشتی و اینک هوای قلبم را با حضورت
سرد کردی
نمیخواهم دیگر با غروب روبرو شوم ، غروب همان آتشی است که در این
لحظه های تنهایی بیشتر میسوزاند دلم را
خیلی دلم میخواهد فراموشت کنم ، خیلی دلم میخواهد عاشقی را از قلبم
دور کنم ،اما نمیتوانم!
پنجره را ببندید ، تحمل ندارم ببینم آن غروب پر از درد را …